نماد سایت پایگاه خبری تحلیلی خبرشهر

قطعه شعر« قصه سرسبز زمان ظهور»تقدیم به ساحت مقدس و نورانی حضرت بقیه‌الله الاعظم

راهِ شبِ تار، سحر کرده سد – لشکرِ حوت آمده جنگِ اسد

گشته نشان‌های نهایی رصد – منتظرانیم که مهدی رسد

تخت‌نشینِ وَلیعهدیِ عشق – اِی پسر فاطمه، مهدیِ عشق

جان زِ تمنایِ تو بر لب شده  – بی تو دلِ ما، دلِ زینب شده

جانِ گلِ یاسِ علی، فاطمه – درد و غم شیعه بده خاتمه

بی تو در این وادیِ ماتم‌سرا – حادثه در حادثه  آید فَرا

لوکِ سیه مست پلیدی رهاست  – حادثه آبستنِ از فتنه‌هاست

حال و هوایی شده بر پا عجیب – صد چو مسیحا به فرازِ صلیب

ارض سراپا شده کرب و بلا –  سِرّ نهان گشته به‌حق برمَلا

نیل، هوس کرده که لب واکند –   بوسه به رخسارِه مسیحا کند

یاوریِ یوسف زهرا کند – حادثۀِ عشق تماشا کند

غرقه به خود قوم یهودا کند –  معجزه در خاطره برپا کند

فتنۀِ صهیون ز جهان برکند  – حمله به خیبر بَرد و دَر کَنَد

فتنۀِ خون‌بارِ عرب کرده باز  – لات و عزی را ملکِ  بر حجاز

قومِ ملک‌زادۀِ بوزینه باز –  گشته وقیحانه امیر ریاض

هند جگر خواره به کین آمده  – حمزۀِ دین را به کمین آمده

مکه به زنجیرِ جگرخوارها –  خون نمر بر درودیوارها

کعبه که زندانیِ سفیانی است –  منتظر پیر خراسانی است

طور هوسناک قبس آمده – لشکر جن سویِ طبس آمده

معجزه را وقتِ وقوع آمده – طور دوباره به رکوع آمده

شاخِه ترِ معجزه گُل کرده باز – بیرق سبزی به فلق سرفراز

یوسف جان را خبری می‌رسد  – وارثِ شق‌القمری می‌رسد

شاهِ لثارات به لب می‌رسد –  خونِ خدا را به طلب می‌رسد

یار، قدح گیر به‌دست‌آمده  – هرچه که هست آمده مست آمده

باده تمنایِ لبش می‌کند  –  جانِ خدا مِی طلبش می‌کند

دستِ قدح در بغلش می‌رود  – دل به خیالِ غزلش می‌رود

مژدۀِ جان می‌دهد اللهِ عشق – وَه چه قریب است سحرگاه عشق

قبله گه شیعه، شهنشاه عشق  – یوسف گُم گشتۀِ در چاه عشق

–  منجیِ آخر رسد از راهِ عشق فاطمه را مهدیِ درگاه عشق

گشته جهان تشنه‌لب عطر سیب –  نغمه دل‌آشفته کند عندلیب

دم‌به‌دم آید به دیارِ دمشق –   از حلب آوایِ لثاراتَ العشق

غنچۀِ نرگس به غزلزارِ یاس – می‌شکفد در تبِ تندِ تقاص

منتقم فرق دوتای علی – وارث میراث ولای علی

بر سر دوشش علم انتقام –  می‌کند آخر سحری او قیام

خاتم لعلش که نگین‌دارِ نور –  حک‌شده بر آن کلمات ظهور

تیغ دو دم آمده در دست او  – منتقمِ خونِ حسین است او

عصر ظهور است و برآشفته حال – خوش به ظهورش دل‌وجان را خیال

در یمن و شام و عراق و دمشق – جنگ جهانی شده بر پا به عشق

لشکر عُشاق علی در رَهند –   از همه  اسرارِ ظهور آگه‌اند

می‌رسد از سمت خراسان به شور – کوکبۀِ سبزِ سپاه ظهور

از همه سو بانگ طلب می‌رسد – جان به تن از شوق به لب می‌رسد

نعش شهیدان ز حلب می‌رسد – کُشتۀِ در ماه رجب می‌رسد

منتظران مژده سحر می‌رسد – این شب دِیجور به سر می‌رسد

پیر خراسانیِ ما میر عشق – دل‌نگرانِ حرمِ در دمشق

کرده روان لشکر عشاق را – تا به ظهور آورد اشراق را

شورِ ظهورانه جهان را فَرا – عطر خوش مصطفوی از حرا

منتقم کرب و بلا می‌رسد –  وارثِ خون شهدا می‌رسد

گشته نشان‌های ظهورش رصد  – مهدیِ زهرا به خدا می‌رسد

عصر ظهور است مهیا شوید – لشکر توفندۀ دریا شود

سیلیِ بر یاس، تقاص آورید – شیعه از این درد خلاص آورید

عصر ظهور است و نشان‌ها عیان – مژدۀِ وصل آمده بر شیعیان

جمله مهیای ظهورش شوید –  لشکر سرسبزِ غرورش شوید

یوسف زهرا به خدا می‌رسد  – وارث خون شهدا می‌رسد

آمده نزدیک زمان ظهور- یوسف زهرا رسد از راه دور

منتظرانِ به ظهورش، نوید –  بانگ اَنا المهدی او بشنوید

می‌رسد از راه مسیحا کَسی  – خون‌جگرِ آمدنِ او بَسی

گم‌شدۀِ آلِ عبا می‌رسد – آینۀِ روی خدا می‌رسد

فاطمه را منتقم اشک و آه – بر شب تنهایی زینب پناه

صاعقه سا حادثه آید ز راه  – تا بِدَرَد سینۀِ شام سیاه

به امید ظهور حضرت یار

۱۴ شعبان المعظم ۱۴۳۷ – منصور نظری

خروج از نسخه موبایل