نماد سایت پایگاه خبری تحلیلی خبرشهر

مثنوی انتقام

بسم ربّ الشّهداء والصّدیقین

مثنوی «انتقام» تقدیم به‌تمامی شیعیان و منتظران راستین حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

بِسم رَبِّ الفاطمه، یاس کبود – نقطۀِ غمبارِ پرگار وجود

سینه می‌سوزد زِ داغِ فاطمه   – سوز و سازی تا ابد بی خاتمه

کوچه و یاسِ غریب و اشک و آه – ضربِ سیلی، کَرده نیلی، رویِ ماه

شیعه از این غم کُجا یابد خلاص؟ – بینِ دیوار و دری، جا مانده یاس

دست و بازو بسته حیدر را نگاه – پُشتِ دَر می‌اُفتد از پا خَسته ماه

غرقه در خون با علی سازد وِداع –   آن حَرَم را کرده با جانش دفاع

بی مزار و بی‌نشان ، بانوی عشق – یارِ غمخوار علی در کویِ عشق

شیعه یعنی داغِ زهرا داشتن – با علی شوقِ علم برداشتن

شیعه یعنی یک مزار بی‌نشان – سینه از سوزِ ولا آتش‌فشان

شیعه یعنی، بی‌نهایت بی‌کَسی –همچو زهرا بر علی دلواپَسی

شیعه‌ایم و قومِ عاشق‌پیشه‌ام – اهل مهر و منطق و اندیشه‌ایم

چون سعودی‌ها نه ایم از اهلِ کین – باده‌نوشیم از خُم عین‌الیقین

ما ز نسل آرشیم و گیو و طوس – کِی هراسیم از هجومِ اشکبوس

روم و تازی، ترک و تاتار و عرب – نام ایران از شکوه آرد به لب

تخمۀِ رستم زِ نسل زالِ زَر- کِی کُند از جنگ با ظالم حذر

رَخشِ ما را بار دیگر زین کنید – آن نشانِ کاوه را آذین کنید

کاویانی، کو درفشِ پُر غرور – تا برافرازم به لشکرگاهِ نور

آریایی لشکری حیدر خُروش – آمده خون در رگ آنان به جوش

ای کمانگیران کمان‌ها زه کنید – یاوری باید که با کاوه کنید

ای سپاه آرش و گودرز و گیو – کعبه را باید گرفت از دست دیو

کعبه تا کِی بندیِ ضحاک‌ها – جویِ خون تا کِی روان بر خاک‌ها

از یمن تا کِی بخیزد اشک و آه – تا به کِی گوید علی دردش به چاه

دست‌وپا تا کِی زند در خون دمشق – سر به نیزه تا کِی از مردانِ عشق

عالمی آشفته از جورِ سعود – جاری از خونِ شهیدان گشته رود

صعده صنعا، حَجه، فوعه تا حلب – گشته از ظلم سعودی جان به لب

حیدری باید کُند فتحِ ریاض – پس بگیرد از سعودی‌ها حجاز

هم علمداری چو عباسِ علی –همچونان قاسم سلیمانی یَلی

تا به‌صف سازد سپاهِ شور و شِین – با نوایِ یا لثارات الحسین

شیعه مردان آبروداری کنید – کربلا برپاشده کاری کنید

کُنج خانه اِی زپا بنشسته ها – عهد یاری با ولایت بسته‌ها

وقت آن شد تا علمداری کنید – نهروان را با علی یاری کنید

کعبه را باید گرفت از اَهرِمَن – فتحِ مکه باید از سَمتِ یمن

کربلایی گشته برپا در میان – یا لثارات الحسین ای شیعیان

محشری ‌اِی عاشقان بر پا کنید – انتقامِ سیلی زهرا کنید

در میان بربسته باید ذوالفقار  – همچو حیدر بر شهادت بی‌قرار

تیغ باید تا که رویارو زنیم  – چون علی بر عَبدُوَد هِی هو زنیم

با سعودی این مُدارا تا به کِی؟—دست و بازو بسته ما را تا به کِی

اذنمان ده حضرت سید علی – مکه گیریم از برایت ای ولی

ای‌خوشا اندر پی‌ات خواندن نماز – با سلیمانی پس از فتحِ حجاز

با خراسانی علم بردارها – یا لثارات الحسین، عمارها

گِرد حیدر مجمع یاران بَسی – یار صادق چون ابوذر کو کَسی؟

اَینَ عمار آن به لب آورده پیر – یاریِ یاران به او بَس گشته دیر

همچو اَشتَر جان‌به‌کف بنهاده کو؟ – کرده نوش از خُم، غدیری باده کو؟

نهروان را با علی عمار کو؟ – چون نمر آن شیخ سر بر دار کو ؟

لشکری باید همه عمارها – تا سعودی را کِشد بردارها

ای قمر رویان علمداری کنید – با ولی در کربلا یاری کنید

انتقامِ آن رُخ نیلی کنید  – هم قصاص او که زد سیلی کنید

او که از سر معجر زهرا کشید – او که خونِ قلبِ حیدر را چِشید

قومِ من از او بگیرید انتقام   – او که آتش زد به عاشورا خیام

قومِ من باید همه مُختار شد – با وَلی باید علم بر دارشد

ای زنسل کاوه‌ها باید قیام – ظُلم ضحاکان بگیریم انتقام

نعره هر ذره زند، «منصور اَمِت» – آمد از سمتِ خدا دستور، «اَمِت»

انتقام از آنکه پهلو را شکست – دست و بازویِ علی از کینه بست

انتقامِ آنکه زد بر فرقِ عشق – بر اسارت برده زینب را دمشق

انتقامِ آن سه‌ساله یاس را   – انتقامِ حضرتِ عباس را

شیعه مردی کو به پا خیزد به عشق؟ – تا که یار آید یمن را چون دمشق؟

تا بگیرد انتقام فاطمه – تا دهد بر رنجِ شیعه خاتمه

از سعودی‌هایِ فرتوت و خرفت – انتقام ای شیعیان باید گرفت

یا لثارات الحسین اِی یارها – فتح مکه باید اِی اَحرارها

هان زِ جا خیزید ابوذر وارها   – مکه تا گیریم از این کفتارها

از سعودی‌ها بگیریم این تقاص   – انتقام از آنکه زد سیلی به یاس

آنکه فرقِ حیدری را چاک کرد – بی کفن مولایِ ما در خاک کرد

آن شکسته عهد و پیمان غدیر   – او که ناموسِ علی را بُرد اسیر

خون به جوش آمد به رگهامان وَلی –  اذنِمان ده حضرت سید علی

تا بگیریم از سعودی‌ها حجاز   – بیرقت در مکه آریم اهتزاز

سینه مالامال درد است ای دریغ – باده نوشد حَنجرم از لعلِ تیغ

شیعه را باید بخیزد لشکری – تا نمیرد راه و رسمِ حیدری

تا بگیریم از سعودی مکه را – تا برانیم آلِ شیطان از حرا

جانِ زهرا یاس سیلی خورده‌ات – مادرِ وقت جوانی مرده‌ات

جانِ یاسِ پشت در اُفتاده‌ات   – قَد کمانِ دل به حیدر داده‌ات

ای پریشان‌خاطرت شام و عراق   – یوسف زهرا دگر بس کن فراق

کِی شود تا در سحرگاهِ حجاز – پرده از رخ افکنی یکسو به ناز

کِی شود در مسجد الاحرامِ یار – خود بگویی سَر شد آخر انتظار

کِی شود بانگ اَنَالمهدی زَنی – ریشۀِ ظلمِ سعودی را کَنی

دل‌پریشانم، وَلی را یار کو؟ – چون سلیمانی، ابوذر وار کو؟

ای به‌ظاهر با علی یاران بَسی – یارِ صادق چون ابوذر کو کَسی؟

کو علمداری چو اَشتَر اهلِ عشق – تا بگیرد با سلیمانی دمشق

دل‌پریشانم ولی را فتنه‌ها – کُهنه یارانش کُنند او را رها

گو رهایت کُهنه یاران آورند – فتنه‌ها با تو هزاران آورند

گر رَها گردی میان تنها و تک – با تو می‌مانم، جگرخونِ فدک

با تو عماری خوشا ای پیرِ عشق – تا بگیری مکه را همچون دمشق

ای تَشیُع را علم بگرفته دست – کربلا برپا کنی مارا خوش است

ای رُخت آیینۀ حیدر نما   – یا لثاراتَ الحسین اِی پیرِ ما

از نیام آور برون تیغ دودَم – بیرقِ سرخ حسینی کن عَلَم

اذنمان ده بر جهادِ با سعود – او که معجر از سر زهرا گُشود

از سعودی تا بگیریم انتقام – ذوالفقارت را برون کش از نیام

ای خراسانی «اَمِت» این آل پست – آنکه از کین پهلوی زهرا شکست

نادر اِی در ظُلمتِ اسکندری –   ای منافق دشمنِ پیغمبری

وعدۀِ حق را مگیرش سَرسَری – می‌زنم کوسِ تو از رسواگری

ای نمک را در فساد آورده غَرق – ای به فرعونی شده ظالم به خَلق

حُکم حق را بر تو جاری می‌کنیم – غرقه در نیلت به خاری می‌کنیم

به امید ظهور حضرت یار …

وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ

سحرگاه یک‌شنبه ۲۰ دی‌ماه ۱۳۹۴ – منصور نظری

 

 

 

خروج از نسخه موبایل