نماد سایت پایگاه خبری تحلیلی خبرشهر

(نامه ای به خدا) شهریار درعصر قاجار اثری از احمدفرجی

-یک حکایت خواندنی :
نامه ای به خدا اين ماجراي واقعي در مورد شخصي به نام نظرعلي طالقاني است که در زمان ناصرالدين شاه طلبه اي در مدرسه ی مروي تهران بود و بسيار بسيار آدم فقيري بود . آن قدر فقير بود که شب ها مي رفت دور و بر حجره هاي طلبه ها مي گشت و از توي آشغال هاي آن ها چيزي براي خوردن پيدا مي کرد . يک روز نظرعلي به ذهنش مي رسد که براي خدا نامه اي بنويسد . نامه ي او در موزه ي گلستان تهران تحت عنوان« نامه اي به خدا » نگهداري مي شود زندگی نامه مولی نظر علی طالقانی(1240-1306ق): وی فقیه اصولى، متكلم، حكیم، حافظ، محدث و واعظ. او از شاگردان صاحب «جواهر» و شیخ انصارى بود. مرحوم آیةاللّه حاج میرزا هادى خراسانى كه از علماء مجاورین كربلاء معلى بوده در كتاب (كرامات و معجزات) خود مى‏نویسد كه مرحوم حاج ملانظر على طالقانى در هنگامى كه در مدرسه خان مروى اقامت و اشتغال به تدریس داشتند وقتى چنان در مضیقه مالى قرار مى‏گیرد كه حتى چند روزى گرسنه مانده و چیزى كه سد جوع و گرسنگى او را نماید به وى نمى‏رسد. پس شبى با خود فكر مى‏كند كه صبر كردن با این فقر و پریشانى و عسرت كارى بس مشكل است . پس تصمیم می گیرد نامه ای به آیةاللّه حاج ملا على كنى مجتهد بزرگ و زعیم اعظم روحانیت تهران بنویسد و او را از حال خود با خبر کند ، مناعت طبع او وى را منع نموده و مى‏گوید او هم‏نوع تو است نباید آبرو را نزد هم نوع خود ریخت. تصمیم می گیرد نامه‏اى به شاه وقت بنویسد ، باز عقل و تقواى او نهى نموده و مى‏گوید تو كه آخوند دربارى نیستى مى‏خواهى حیثیت و ارزش روحانى خود را از دست بدهى و خود را در اختیار دولت و حكومت بگذارى . تصمیم می گیرد نامه‏اى براى حضرت على (ع) بنویسد باز با خود مى‏گوید از حضرت على (ع) باید علم و معرفت و تقوا و سعادت خواست نه دنیا زیرا خود آن بزرگوار دنیا را سه طلاقه نمود و وقتى برادرش حضرت عقیل چیزى زیادتر از جیره و حق خود طلبید دستش را با آهن گرم داغ كرد. بالاخره پس از مدتى فكر مى‏گوید هیچ بهتر از این نیست كه نامه‏اى براى خدا بنویسد كه همه جا حاضر و شاهد و قادر براى رفع حوائج بدون منت مى‏باشد. پس نامه‏اى به این مضمون مى‏نویسد از بنده گنهكار نظر على طالقانى به پیشگاه حضرت بارى تعالى جلت عظمته. نامه‏ى طالقانى به خدا بسم اللَّه الرحمن الرحیم پس از تقدیم حمد و سپاس و درود فراوان بر حضرت رسالت و خاندان طاهرین او معروض مى‏گردد این بنده مبتلا به فقر و پریشانى گشته و در كمال مضیقه قرار گرفته‏ام و حوائج و نیازمندیهاى ضروریم از این قرار است.
1- منزل شخصى آبرومند اعیانى با تمام لوازم و مایحتاج آن.
2- همسر جوان زیبا و قشنگى كه در تهران كم‏نظیر باشد. 3
– یك نوكر زرنگ و یك كلفت و آشپز خوب و امین.
4- یك كالسكه عالى و راننده آن براى رفت و آمدم.
5- یك ده شش دانگى كه تامین مخارج و معاشم را نماید.
6- یك باغ زیبا در شمیران كه در فصل تابستان در آنجا بسر برم. 7
7- فلان مقدار پول نقد كه قروض خود را ادا و آبروى خویش را حفظ نمایم آدرس- مدرسه خان مروى دست چپ حیاط كوچك طبقه فوقانى. حجره دوم نظرعلى طالقانى پس نامه را در هنگام سحر برداشته و مى‏برد لاى درب مسجد شاه كه در نزدیكى مدرسه مروى مى‏باشد مى‏گذارد. و متوكلا على اللّه برگشته و بعد از انجام وظائف دینى خود در حجره به روى خود بسته و مى‏خوابد اتفاقا همان روز ناصرالدین شاه به عزم شكار از تهران خارج شده و به سوى شكارگاه سلطنتى كه در قسمت شرقى تهران و بالاى قریه (مسگرآباد) واقع است مى‏رود كه ناگاه باد تندى وزیده و طوفانى برخاسته و مانع حركت كالسكه شاه مى‏شود پس شاه دستور توقف مى‏دهد تا باد ساكت و گرد و غبار نشسته و بتواند به مسیر خود ادامه دهد كه گرد ‏بادى رسیده به كالسكه شاه مى‏خورد پس شاه چشم خود را بسته كه خاك در او نرود احساس مى‏كند چیزى روى دامان او گذارده شده فوراً دست فرابرده آن را مى‏گیرد و مى‏بیند كه نامه‏اى مى‏باشد. پس باد ایستاده و گرد و غبار نشسته شاه نامه را مطالعه مى‏كند و مى‏بیند كه كسى براى خدا نوشته است فوراً شكر خدا نموده و فرمان برگشت به شهر داده و یكسره به منزل رئیس‏الوزراء وقت آمده و دستور احضار وزرا را مى‏دهد. وزرا متعجب ازاینگه چرا شاه ازرفتن به شکار منصرف شده است ، به سرعت شرفیاب شدند و ناصرالدین شاه جریان نامه را توضیح می دهد و پیکی مخصوص به دنبال او فرستاده واورابه کاخ دعوت می کند ، نام او را می پرسد وجریان نوشتن نامه راازاو سوال می کند و او داستان نوشتن نامه راتوضیح می دهد . شاه رو به وزرا کرده و ا مى‏گوید كیست كه در رفع حوائج ایشان شركت نماید. پس یك یك از حوائج مرقومه در نامه را مى‏خواند.
1- منزل شخصى خود شاه دستور مى‏دهد یكى از منازل سلطنتى را با لوازم و آنچه در آنست بنام وى ثبت و مقرر نمایند.
2- همسر جوان زیبا- یكى از وزراء عرض مى‏كند قبله‏گاها با كسب اجازه از حضور اعلیحضرت این بنده دخترى با این صفات دارم به ایشان تزویج نمودم.
3- یك نوكر و یك كلفت یكى دیگر از وزراء معروض مى‏دارم این دو را هم من تقبل نمودم.
4- یك كالسكه… سومى مى‏گوید این را هم من تقبل نمودم.
5- یك ده شش دانگى… نخست‏ وزیر مى‏گوید اعلیحضرتا فلان قریه را كه در شهریار دارم تقدیم شیخ نمودم.
6- یك باغ زیبا… یكى از وزراء بعرض مى‏رساند باغى در شمیران دارم اهداء نمودم.
7- فلان مقدار پول نقد… خود شاه فوراً پرداخته و خلاصه آشیخ را كه تا یك ساعت قبل فاقد همه‏ چى بود ، صاحب همه چیز می شود.
ماخذ: دایره المعارف شهرستان شهریار
، شهریار درعصر قاجار ، احمدفرجی
خروج از نسخه موبایل