نماد سایت پایگاه خبری تحلیلی خبرشهر

به مناسبت میلاد فرخنده و مسعود حضرت علی اکبر علیه السلام «هنگامۀِ عشق» تقدیم به لشکریان ظهور، مدافعان حرم آل الله

بسم رب العاشقان کربلا – عارفان عشق زهرا مبتلا

به مناسبت میلاد فرخنده و مسعود حضرت علی اکبر علیه السلام «هنگامۀِ عشق» تقدیم به لشکریان ظهور، مدافعان حرم آل الله

از طرفِ قبلۀِ جان، کربلا  –  بوی بهشت آید و عطر ولا

نقش دل‌انگیز ولای علی  –  گشته به آیینۀِ جان منجلی

غلغله‌ای گشته به پا در جِنان  –  آینه‌بندان شده کون و مکان

بر لبِ بلبل ،غزلِ ارغوان  –  چشمۀِ عشق از لب زهرا روان

آوَرَد از عرش ملک ارمغان –  جشن و سرور است و شعف در جهان

بسته ملک بر پَرِ جان، نامه‌ای  –  عشق به پا کرده چه هنگامه‌ای

مصطفوی، فاطمه نقش و نگار –  نامۀِ عشق است که بنوشته یار

چشم حسین آمده روشن به نور –  خانۀِ لیلا شده مأوای شور

کون و مکان آمده آشفته باز  –  یوسفِ لیلا رسد از رَه به ناز

نعره ملک بر سر منبر زند  –  سکه به نام علی‌اکبر زند

یاس نگاهش به طلب می‌کند  –  سرو سجودش به ادب می‌کند

زلف ترش طعنه به شب میزند  – طعم لبش دل ز رطب می‌زند

زنده محمد شده بازآمده  – آینه‌ای یا ز حجاز آمده

شهره به غوغای علی‌اکبری –  او که رخش جلوۀِ پیغمبری

آینۀِ روی محمد نماست  –  شاه‌نشین غزل کربلاست

زخم به تن خورده ز هر دیده او-  فاطمه را یوسف دزدیده او

قبلۀِ شش‌گوشۀِ عشاق اوست – فاطمه را داغ‌ترین داغ اوست

از میِ رخسارۀِ او هرکه مست  – سر زِ تنش می‌بُرَد او جای دست

هرکه ببیند نفسش می‌رود – روح ز تن در هوسش می‌رود

خطبه خدا خوانده به نام علی –  همچو محمد شده ماهی جلی

یوسف لیلا به جهان آمده  –  فاطمه را راحتِ جان آمده

عطر و شمیم نبوی می‌رسد  –  فاطمه را مصطفوی می‌رسد

آینه است این مگر الله را  –  بسته به رخساره ملک راه را

جلوۀِ دلدار تجلی‌گرش –  آینه‌ها همچو نگین در برش

کعبه به رقص آمده شوریده‌حال  – می‌کند آیینه خدا را خیال

فاطمه قنداقِ قمر را به دست –  از میِ میلاد علی گشته مست

عطرِ خوشِ آبیِ محراب‌ها  –  مستِ طهوراییِ او آب‌ها

فاطمه را ناب، غزل نامه‌ای –  همچو علی آمده اُسامه‌ای

عرش سراپا شده غوغا و شور – مستِ طرب آمده غلمان و حور

فاطمه بگرفته سبو تا به دست –  ساقی و میخانه و مِی گشته مست

از نفسِ فاطمه شب‌خیز عشق – جان خدا آمده لبریز عشق

کیست مگر فاطمه الله را ؟ – سرمه‌کشِ چشم ملک آه را

او که شبیهش به دوعالم نه کَس – او که رَهَش تا به خدا یک‌نفس

او که خدا کرده ز خود او حَدَث –  فاطمه را فاطمه داند وَ بس

این بود آن سِرّ نهان در الست  – فاطمه عشق است و خدا عاشق است

عشق ندارد مگر این خاتمه – فاطمه و فاطمه و فاطمه

فاطمه آن ذکر سجود علی –  نقطۀِ پرگار وجود علی

کس نتواند که از او دم زند- جز که سبو از قَدحِ غم زند

او که طُفیل غم او شد علی  – جلوۀِ عشق از رخ او منجلی

صبح ازل شد چو پدیدار هست – نقشِ غمِ فاطمه بر دل نشست

جان به فراسویِ غزل پر کشید – ساغر عشق علوی سر کشید

لب زِ طرب جان به ترنم گشود – فاطمه بر شیعه دَرِ خُم گشود

باده به جوش آمد و در خُم رسید – سر زد از آن باده هزاران شهید

شد حَدَث عالم چو زِ اشراق عشق  – فاطمه شد قبلۀِ عشاق عشق

تُنگِ بلور غزل ِغم شکست – عشق پدید آمد و در دل نشست

نقشِ نگینِ دلِ عشاق او – گم‌شده خورشیدِ به آفاق او

گرچه به جان مِدحَت زهرا نکوست – عید علی‌اکبر و میلاد اوست

می‌زند آیینه غزل را به کوس- کرده به تن لاله حریرِ عروس

یاس زِ رَه آِید و ساغر به دست – حور و ملک در پی او غم پرست

آمده از شورِ طرب، باده مست – مژده که میلاد علی‌اکبر است

غنچۀ دل در سحرِ آرزو  – جامه به تن می‌درد از شوقِ او

شاپرک آهسته دعا می‌کند- یاس نظر سوی خدا می‌کند

از لبِ گُل بادۀِ شبنم روان – ماذنه ها مست شمیم اذان

سازِعراقی بزن ای دف‌نواز – تا که به رقص و طرب آرد حجاز

مطرب مستان به طرب تار زن –  پردۀِ رؤیایی دلدار زن

اکبر عشاق ز ره می‌رسد –  فاطمه را نور نگه می‌رسد

همچو علی گشته به رحمت هما –  آینۀِ روی محمد نما

طوطی شکرشکن باغ عشق – طاقت عشاق از او طاق عشق

شاهد رعنای حسینی جمال – یوسف لیلای محمد خصال

کرده ز شرم رخ او مه عرق – ریخته گُل در قدم او ورق

شاه‌نشین نظر انبیا – برده ملک خاک رهش توتیا

سرمۀِ چشمانِ بلورینِ یاس – ماهِ حسینیِ محمد قیاس

نکهت گیسوی ترش جان‌فزا  – برده دل و دین ز کف مرتضا

دست ملک در طلب بویِ او –  شانه زنِ حلقۀِ گیسویِ او

آمده از شوقِ علی جان به لب – دل ز حسین آمده پرتاب و تب

مشک‌فشان باد صیا می‌رسد –  کوکبۀِ آل عبا می‌رسد

کرده ملک بر رخ ماهش حسد – سرو چمان علوی می‌رسد

شمس و قمر خاک رهش داده بوس – شب شده از زلف ترش آبنوس

اشک خدا می‌چکد از چشم عشق – دل‌نگران حرمِ در دمشق

لالۀِ پرپر شده و جان به لب – می‌رسد از شهر شهیدان حلب

زیجِ بلا کرده شهادت رصد  –  قافلۀِ عشق ز ره می‌رسد

می‌رسد از وادیِ زینب، دمشق  –  کُشتۀِ زهرا به دمِ تیغ عشق

با خودش آورده خبر قاصدک  –  قصۀِ آن یاس کبود فدک

قصۀِ شیعه غم و درد علیست  –  شیعه علمدار نبرد علیست

قصۀِ ما غُصۀِ آن سیلی است  –  غُصۀِ آن یاسِ شده نیلی است

قصۀُ ما قصه مردانگیست  –  عاشقی و مستی و دیوانگیست

قصۀِ عشق است و جنون، حال ما  –  کرب و بلا قبلۀِ آمال ما

به امید ظهور حضرت یار…

نیمه‌شب یازدهم  شعبان المعظم ۱۴۳۷ – منصور نظری

 

 

خروج از نسخه موبایل